رسم تلخ دنیا

ساخت وبلاگ

میخواستم که فراموشش کنم. باید فراموشش میکردم. اما دقیقا از همان روز نامِ تمام کوچه و خیابان ها، تمام مغازه ها، رستوران ها، نویسنده کتاب های دانشگاه، هم نامِ او شد. هر کجا سر می گرداندم، او بود. و من آواره ای در کوچه و خیابان هایی به نامِ او.
آخرین بار وقتی که تصمیم گرفتم چشمم را به تمام نام های اطرافم ببندم، رهگذری تلفن به دست نامِ او را گفت،با یک «جان» کنارش.
و همان جا شکستم.
او فراموش شدنی نبود.
و من تا ابد آواره ای بودم در دنیایی که پر بود از او و خاطره هایش.
+ رسم دنیا را نمیفهمم. این چه رازی ست که هر زمان کسی در دنیا فکرت را مشغول کرده باشد، همه جا نامِ او را میبینی؟ آخ که چقدر این لحظه ها تلخند.

+ به موضوعات وبلاگم نگاه می کنم. بدون تردید جایش در "دلتنگی"ست...

 

کوچیک شدن...
ما را در سایت کوچیک شدن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0dokhtarakeshahrivari2 بازدید : 106 تاريخ : سه شنبه 4 ارديبهشت 1397 ساعت: 21:26